به قلم: علیرضا حسن زاده نیسی
-نه، اینبار دستوپا زدن فایدهای ندارد!
همانطور که پیشبینی میشد عاقبت غریزهٔ بقای جمهوری اسلامی در پی شوک ده ریشتری انقلاب «زن زندگی آزادی»، خطر حملهٔ نظامی خارجی و بحران فلجکنندهٔ اقتصادی، فعال شده است. حضرات که در پاییز امسال خطر سرنگونی را تا اعماق وجودشان، تا بن استخوانشان، حس کردند ظاهراً به این نتیجه رسیدهاند که باید تغییر و تحولاتی در سیاستها و عملکردهایشان به وجود آورند وگرنه بقای آن ها در بلندمدت و حتی چهبسا در میانمدت ناممکن خواهد شد.
بله، غریزهٔ بقا یا غریزهٔ صیانتنفسشان به کار افتاده است آن هم خیلی سریع و انقلابی.کوتاه آمدن در برابر آژانس بینالمللی انرژی اتمی از ترس احیای شش قطعنامهٔ شورای امنیت اولین نشانه از فعال شدن غریزهٔ بقای جمهوری اسلامی است. برای اینکه به رئیس آژانس بگویند قولهای این بارشان واقعی است او را نزد رییس جمهورشان بردند تا شخصاً از زبان او بشنود که نظام تسلیم خواست آژانس شده است. نشانهٔ بعدی، تجدید روابط دیپلماتیک با عربستان سعودی از ترس شکلگیری اتحاد عبری-عربی علیه جمهوری اسلامی است.
حضرات حاضر شدند حوثیهای یمنی را بفروشند در ازای تعدیل مواضع تلویزیون ایراناینترنشنال. میتوان حوادث دیگری از جمله بازگشت به تعهدات برجامی (امضای برجام) و عقبنشینی از سیاستهای تعرضطلبانهٔ منطقهای (شرکت در کنفرانس صلح با کشورهای عربی منطقه به زعامت ارباب شی جین پینگ) و تجدید نظر در سیاست اوکراینی (توقف فروش پهپاد و موشک به روسیه) و غیره را نیز انتظار داشت.
وزیر خارجهٔ جمهوری اسلامی عملاً برای مذاکره با آمریکاییها فقط کم مانده به پای آنتونی بلینکین بیفتد. همهٔ هارت و پورتهای انقلابیشان دارد مثل برف در زیر آفتاب تابستانی آب میشود چون بقای خود را در خطر میبینند؛ و شگفتی های دیگری را هم باید انتظار داشت. اگر تا دیروز رقصندگان دختر بر پشت بام خانهای دستگیر میشدند امروز رقصندگان اکباتانی در ملأ عام فقط تذکر میگیرند. خیلی ساده، دیگر زورشان نمیرسد. البته هنوز دست و پایی میزنند اما جان و رمقی برایشان باقی نمانده است. از سیاستهای تندروانهشان فقط پوستهای نازک باقی مانده؛ و اینها همه فقط بخش کوچکی است از تاثیرات انقلاب ملی ایران.
اما تشبثات نظام برای بقایش کافی نیست. جامعهٔ ایران نیازمند چنان تحولات رادیکالی است که این نظام از عهدهٔ انجامش برنمیآید. اذهان مردم ایران زیر و رو و جامعه بشدت متحول شده است. نو چارهای ندارد جز اینکه جایگزین کهنه شود. زایمانی در راه است که نمیتوان جلوی آن را گرفت. این همان نیروی قدرتمند زایندگی است که هیچ چیز جلودارش نیست. خواهینخواهی، دیر یا زود، میآید به رغم همهٔ این دستوپازدنها.